سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 551

1. رفتی و همچنان به خیال من اندری

2. گویی که در برابر چشمم مصوری

3. فکرم به منتهای جمالت نمی‌رسد

4. کز هر چه در خیال من آمد نکوتری

5. مه بر زمین نرفت و پری دیده برنداشت

6. تا ظن برم که روی تو ماست یا پری

7. تو خود فرشته‌ای نه از این گل سرشته‌ای

8. گر خلق از آب و خاک تو از مشک و عنبری

9. ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست

10. کز تو به دیگران نتوان برد داوری

11. با دوست کنج فقر بهشتست و بوستان

12. بی دوست خاک بر سر جاه و توانگری

13. تا دوست در کنار نباشد به کام دل

14. از هیچ نعمتی نتوانی که برخوری

15. گر چشم در سرت کنم از گریه باک نیست

16. زیرا که تو عزیزتر از چشم در سری

17. چندان که جهد بود دویدیم در طلب

18. کوشش چه سود چون نکند بخت یاوری

19. سعدی به وصل دوست چو دستت نمی‌رسد

20. باری به یاد دوست زمانی به سر بری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خلق خوش در نوبهار عافیت دارد مرا
* خاکساری در حصار عافیت دارد مرا
شعر کامل
صائب تبریزی
* آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
* یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
شعر کامل
حافظ
* هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
* وان که این کار ندانست در انکار بماند
شعر کامل
حافظ