سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 578

1. تو خود به صحبت امثال ما نپردازی

2. نظر به حال پریشان ما نیندازی

3. وصال ما و شما دیر متفق گردد

4. که من اسیر نیازم تو صاحب نازی

5. کجا به صید ملخ همتت فروآید

6. بدین صفت که تو باز بلندپروازی

7. به راستی که نه همبازی تو بودم من

8. تو شوخ دیده مگس بین که می‌کند بازی

9. ز دست ترک ختایی کسی جفا چندان

10. نمی‌برد که من از دست ترک شیرازی

11. و گر هلاک منت درخورست باکی نیست

12. قتیل عشق شهیدست و قاتلش غازی

13. کدام سنگ دلست آن که عیب ما گوید

14. گر آفتاب ببینی چو موم بگدازی

15. میسرت نشود سر عشق پوشیدن

16. که عاقبت بکند رنگ روی غمازی

17. چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی

18. چه دشمنیست که با دوستان نمی‌سازی

19. من از فراق تو بیچاره سیل می‌رانم

20. مثال ابر بهار و تو خیل می‌تازی

21. هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم

22. که گر به قهر برانی به لطف بنوازی

23. تو همچو صاحب دیوان مکن که سعدی را

24. به یک ره از نظر خویشتن بیندازی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
* گدای خاک در دوست پادشاه من است
شعر کامل
حافظ
* ز تندباد حوادث نمی‌توان دیدن
* در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
شعر کامل
حافظ
* بر رهگذرت بسته‌ام از دیده دو صد جوی
* تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی
شعر کامل
حافظ