سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 584

1. هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی

2. نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی

3. غم و اندیشه در آن دایره هرگز نرود

4. به حقیقت که تو چون نقطه میانش باشی

5. هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند

6. بوستانی که چو تو سرو روانش باشی

7. همه عالم نگران تا نظر بخت بلند

8. بر که افتد که تو یک دم نگرانش باشی

9. تشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردند

10. تشنه‌تر آن که تو نزدیک دهانش باشی

11. گر توان بود که دور فلک از سر گیرند

12. تو دگر نادره دور زمانش باشی

13. وصفت آن نیست که در وهم سخندان گنجد

14. ور کسی گفت مگر هم تو زبانش باشی

15. چون تحمل نکند بار فراق تو کسی

16. با همه درد دل آسایش جانش باشی

17. ای که بی دوست به سر می‌نتوانی که بری

18. شاید ار محتمل بار گرانش باشی

19. سعدی آن روز که غوغای قیامت باشد

20. چشم دارد که تو منظور نهانش باشی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اشک اگر پای شفاعت نگذارد به میان
* که جدا می کند از هم دو صف مژگان را؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* غم زمانه به بی حاصلان ندارد کار
* زنند سنگ به نخلی که بارور باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم
* دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم
شعر کامل
حافظ