سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 602

1. آسوده خاطرم که تو در خاطر منی

2. گر تاج می‌فرستی و گر تیغ می‌زنی

3. ای چشم عقل خیره در اوصاف روی تو

4. چون مرغ شب که هیچ نبیند به روشنی

5. شهری به تیغ غمزه خون خوار و لعل لب

6. مجروح می‌کنی و نمک می‌پراکنی

7. ما خوشه چین خرمن اصحاب دولتیم

8. باری نگه کن ای که خداوند خرمنی

9. گیرم که برکنی دل سنگین ز مهر من

10. مهر از دلم چگونه توانی که برکنی

11. حکم آن توست اگر بکشی بی‌گنه ولیک

12. عهد وفای دوست نشاید که بشکنی

13. این عشق را زوال نباشد به حکم آنک

14. ما پاک دیده‌ایم و تو پاکیزه دامنی

15. از من گمان مبر که بیاید خلاف دوست

16. ور متفق شوند جهانی به دشمنی

17. خواهی که دل به کس ندهی دیده‌ها بدوز

18. پیکان چرخ را سپری باشد آهنی

19. با مدعی بگوی که ما خود شکسته‌ایم

20. محتاج نیست پنجه که با ما درافکنی

21. سعدی چو سروری نتوان کرد لازمست

22. با سخت بازوان به ضرورت فروتنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می رود عمر گرانمایه و ما غافل ازو
* وه که جز محنت و اندوه نشد حاصل ازو
شعر کامل
جامی
* دل ز گیسوی تو بگسست و به ابرو پیوست
* کار زنجیری عشق تو به شمشیر افتاد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم
* حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
شعر کامل
سعدی