سعدی_گلستانباب سوم - در فضيلت قناعت (فهرست)

حکایت (2٦)

ابلهی را دیدم سمین. خلعتی ثمین در برو مرکبی تازی در زیر و قصبی مصری بر سر. کسی گفت: سعدی چگونه همی بینی این دیبای معلم بر این حیوان لایعلم؟ گفتم: خطی زشتست که به آب زر نبشتست

1. قد شابه با لوری حمار

2. عجلا جسدا له خوار

یک خلقت زیبا به از هزار خلعت دیبا

3. به آدمی نتوان گفت ماند این حیوان

4. مگر دراعه و دستار و نقش بیرونش

5. بگرد در همه اسباب و ملک و هستی او

6. که هیچ چیز نبینی حلال جز خونش

7. شریف اگر متضعف شود، خیال مبند

8. که پایگاه بلندش ضعیف خواهد شد

9. ور آستانه سیمین بمیخ زر بزند

10. گمان مبر که یهودی شریف خواهد شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* برخاست نیشکر که ز قد تو دم زند
* از هم جدا جدا شد و ببریده بندبند
شعر کامل
فروغی بسطامی
* ازگریه چشم هرکه چو بادام شد سفید
* نظاره بنفشه خطان است چاره اش
شعر کامل
صائب تبریزی
* رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
* که بر من و تو در اختیار نگشادست
شعر کامل
حافظ