سعدی_مواعظغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 32

1. تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار

2. راستی باید به بازی صرف کردم روزگار

3. هیچ دست آویزم آن ساعت که ساعت در رسد

4. نیست الا آنکه بخشایش کند پروردگار

5. بس ملامتها که خواهد برد جان نازنین

6. روز عرض از دست جور نفس ناپرهیزگار

7. گاه می‌گویم چه بودی گر نبودی روز حشر

8. تا نگشتندی بدان در روی نیکان شرمسار

9. باز می‌گویم نشاید راه نومیدی گرفت

10. پیش انعامش چه باشد عفو چون من صد هزار

11. سعی تا من می‌برم هرگز نباشد سودمند

12. توبه تا من می‌کنم هرگز نباشد برقرار

13. چشم تدبیرم نمی‌بیند به تاریکی جهل

14. جرم بخشایا به توفیقم چراغی پیش دار

15. من که از شرم گنه سر برنمی‌آرم ز پیش

16. سر به علیین برآرم گر تو گویی سر برآر

17. گر چه بی‌فرمانی از حد رفت و تقصیر از حساب

18. هر چه هستم همچنان هستم به عفو امیدوار

19. یارب از سعدی چه کار آید پسند حضرتت

20. یا توانایی بده یا ناتوانی در گذار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
* قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شعر کامل
حافظ
* زین ضرورت گیج و دیوانه شدم
* لیک در باطن همانم که بدم
شعر کامل
مولوی
* برنمی آیم به رنگی هر زمان چون نوبهار
* سرو آزادم که دایم یک قبا باشد مرا
شعر کامل
صائب تبریزی