سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 101

1. آب چشمم راز دل، یک یک، به مردم، باز گفت

2. عاشقی و مستی و دیوانگی، نتوان نهفت

3. پرده عشاق را برداشت مطرب در سماع

4. گو فرو مگذار، تا پیدا شود، راز نهفت

5. لذت سوز غمش، جز سینه بریان نیافت

6. گوهر راز دلم، جز دیده گریان نسفت

7. تا خم ابروی شوخ او، به پیشانی است، طاق

8. در سر زلفش، دل من، با پریشانی است جفت

9. دست هجرانت، مرا در سینه، خار غم نشاند

10. تا ازین خار غمم دیگر چه گل خواهد شکفت

11. زینهار از ناله شبهای من، بیدار باش

12. کین زمان شبهاست، تا از ناله من کس نخفت

13. در صفات عارضت، تا نقش می‌بندد خیال

14. کس سخن نازکتر و رنگین تر از سلمان نگفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* درخت و برگ برآید ز خاک این گوید
* که خواجه هر چه بکاری تو را همان روید
شعر کامل
مولوی
* تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد
* آشیان دل یک سلسله را بر هم زد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* تو گرم کن نفس خویش را به آتش عشق
* رها کن آن دگران را به زیره و پلپل
شعر کامل
اوحدی