سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 173

1. ز صبا سنبل او دوش به هم بر می‌شد

2. وز نسیمش همه آفاق معطر می‌شد

3. ز سواد شکن زلف به هم بر شده‌اش

4. دیدم احوال جهانی که به هم بر می‌شد

5. ز دل و دیده نمی‌رفت خیالت که مرا

6. با دل و دیده خیال تو برابر می‌شد

7. دهن از یاد تو چون غنچه معطر می‌گشت

8. سینه از مهر تو چون صبح منور می‌شد

9. آهم از سینه، چو عیسی، به فلک بر می‌رفت

10. اشکم از دیده، چو قارون به زمین برمی‌شد

11. بنشستم که فراقت به قلم شرح دهم

12. شرح می دادم و طومار به خون تر می‌شد

13. به گلم پای فرو رفته، چندانکه زغم

14. می‌زدم دست به سر پای فروتر می‌شد

15. روز اول که سر زلف تو را سلمان دید

16. دید ‌کش جان و دل و دیده در آن سر می‌شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بلبلان چمن عشق تو همچون سوسن
* همه تن جمله زبانند ولی خاموشند
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* رنگ خون دشمنان بر پیکر شمشیرشان
* راست گویی چون شقایق رسته بر نیلوفرست
شعر کامل
امیر معزی
* ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا
* بجست و در دل مردان هوشیار آید
شعر کامل
سعدی