سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 280

1. به سر کوی تو سوگند، که تا سر دارم

2. نیست ممکن که من از حکم توسر بردارم

3. حلقه شد پشت من از بار و من آهن دل

4. همچنان در هوست روی بدین در دارم

5. ای که در خواب غروری خبرت نیست که من؟

6. هر شب از خاک درت بالش و بستر دارم

7. ساغرم پر می و می در سر و سر بر کف دست

8. تو چه دانی که من امروز چه در سر دارم

9. می‌رود در لب چون آب حیاتت سخنم

10. چه عجب باشد اگر من سخنی‌تر دارم؟

11. گفته‌ای در قدم من گهر انداز به چشم

12. اینک از بهر قدمهای تو گوهر دارم

13. کرد سلمان به فدای تو سر و زر بر سر

14. من غم سر چو ندارم چه غم زر دارم؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
* فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را
شعر کامل
سعدی
* غم عاشق سرایت می کند معشوق را در دل
* ز آه و دود قمری سرو آخر شمع ماتم شد
شعر کامل
صائب تبریزی
* جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست
* و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
شعر کامل
حافظ