سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 304

1. مسکین تنم به بویت، خو کرده است با جان

2. ورنه به نسبت از تن، دورست راه تا جان

3. حیف آیدم بریدن، زلفت که آن دو زلفت

4. هر مورگی است کان رگ، پیوسته است با جان

5. بر هر طرف که سروت، یک روز می‌خرامد

6. می‌روید از زمین تن، می‌بارد از هوا جان

7. باد صبا ز کویت، جان می‌برد به دامن

8. در حیرتم کز آنجا، چون می‌برد صبا جان؟

9. از شوق وصلت آمد، جان عزیز بر لب

10. گر می‌شود میسر، سهل است گو بر آ جان

11. در گوشه‌های چشمت جان جای کرد جانا

12. زیرا نیافت بهتر زان گوشه هیچ جا جان

13. جان و دلم فتادند، اندر محیط عشقت

14. دل غرقه گشت و تا لب، آمد به صد بلا جان

15. در خلوت وصالت، سلمان چگونه گنجد؟

16. سلمان تنست و آنجا جای دلست یا جان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رنگ بر روی سهیل از عرق شرم نماند
* این چه رنگ است که آن سیب ز نخدان دارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* می کند باد صبا هر روز پیش از آفتاب
* مصحف خلق ترا از بوی گل تفسیرها
شعر کامل
صائب تبریزی
* بس که رفتند شهیدان غمت سوی عدم
* لاله ها غرقه به خون می دمد آن صحرا را
شعر کامل
جامی