سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 352

1. خورشید رخا سایه ز ما باز گرفتی

2. وز من نظر مهر و وفا باز گرفتی

3. آخر چه شده‌ای برگ گل تازه که دیدار

4. از بلبل بی برگ و نوا باز گرفتی

5. وجهی که بدان وجه توان زیست نداریم

6. جز روی تو آن نیز ز ما باز گرفتی

7. چون خاک رهم ساختی از خواری و آنگه

8. پای از سر این بی سر و پا باز گرفتی

9. گیرم نگرفتی دل بیمار مرا دست

10. پا از سر بیمار چرا باز گرفتی؟

11. در حال گدایان نظری هست تو را عام

12. خاص از من درویش گدا باز گرفتی

13. شهباز دلم باز به قید تو اسیرست

14. این صید ندانم ز کجا باز گرفتی

15. دود دل سلمان ز نفس راه هوا بست

16. ای سوخته دل راه هوا باز گرفتی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دیدن روی تو ظلم است و ندیدن کردن مشکل است
* چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است
شعر کامل
صائب تبریزی
* ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد
* در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد
شعر کامل
حزین لاهیجی
* ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را
* سر و زر در کنف همت درویشان است
شعر کامل
حافظ