سلمان ساوجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 74

1. دل ز جا برخاست ما را، وصل او بر جا نشست

2. تا بپنداری که عشقش، در دل تنها نشست

3. خاست غوغایی ز قدش، در میان عاشقان

4. در میان ما نخواهد، هرگز این غوغا نشست

5. گر چه از نخل وجود من، خلالی باز ماند

6. تا سرم باشد، نخواهم، همچو نخل، از پا نشست

7. مدتی شد تا دلم، در بند مشک زلف اوست

8. چون تواند بیش ازین، مسکین درین سودا نشست

9. من به وصلش کی رسم، جایی که باد صبحدم

10. تا به درگاهش رسد از ضعف تن، ده جا نشست

11. بهر دیدار جمالش، دل به راه دیده رفت

12. از پی دردانه و بیچاره در دریا، نشست

13. جز غمت، کاری نخواهد، بر ضمیر ما گذشت

14. جز رخت، نقشی نخواهد در خیال ما نشست

15. هر که را با شاهدی صحبت به خلوت داد دست

16. بی‌گمان با حوریی در « جنته الماوی» نشست

17. زینهار امروز سلمان با می و حوری نشین

18. چند خواهی بر امید وعده فردا نشست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آخر نگهی به سوی ما کن
* دردی به ارادتی دوا کن
شعر کامل
سعدی
* زان لقمه که صوفی را در معرفت اندازد
* یک ذره و صد مستی یک دانه و صد سیمرغ
شعر کامل
حافظ
* عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
* تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
شعر کامل
حافظ