سنایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 24

1. از آن می خوردن عشقست دایم کار من هر شب

2. که بی من در خراباتست دایم یار من هر شب

3. بتم را عیش و قلاشیست بی من کار هر روزی

4. خروش و ناله و زاریست بی او کار من هر شب

5. من آن رهبان خود نامم من آن قلاش خود کامم

6. که دستوری بود ابلیس را کردار من هر شب

7. برهنه پا و سر زانم که دایم در خراباتم

8. همی باشد گرو هم کفش و هم دستار من هر شب

9. همه شب مست و مخمورم به عشق آن بت کافر

10. مغان دایم برند آتش ز بیت‌النار من هر شب

11. مرا گوید به عشق اندر چرا چندین همی نالی

12. نگار من چو بیند چشم گوهر بار من هر شب

13. دو صد زنار دارم بر میان بسته به روم اندر

14. همی بافند رهبانان مگر زنار من هر شب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در گلستانی که آن سرو میان باریک هست
* سرو را در دیده باریک بین اندام نیست
شعر کامل
محتشم کاشانی
* گویند که در سینه غم عشق نهان کن
* در پنبه چسان آتش سوزنده بپوشم
شعر کامل
فروغی بسطامی
* به خود از بهر حسرت داد راهم ورنه معلومست
* ز دریا چند در آغوش گنجد موج دریا را
شعر کامل
نظیری نیشابوری