سنایی_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیدهٔ شمارهٔ 174 - در مدح بهرامشاه پسر مسعود غزنوی

1. گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی

2. ای شاد که خلقستی ای خوش که جهانستی

3. از خلق نهان زان شد تا جمله ترا باشد

4. گر هیچ پدیدستی زان همگانستی

5. جان دید جمالش را ور نه به همه دانش

6. دربان و غلامش را زو باز که دانستی

7. دل قهر و دو زلفش دید انگشت گزان زان شد

8. گر لطف لبش دیدی انگشت زنانستی

9. زیر و زبر عالم بهر طلبست ارنی

10. تنگا که زمینستی لنگا که زمانستی

11. گر نور پذیرفتی زو شش جهت عالم

12. پستی همه باغستی بالا همه کانستی

13. گر گل نپذیرفتی زو نور تجلی کی

14. گل کعبهٔ چرخستی دل گشن جانستی

15. گفت ست که یک روزی جانت ببرم چون دل

16. من بندهٔ آن روزم ایکاش چنانستی

17. جانیست سنایی را در دیده سنان او

18. پس گر چنینستی بی‌جان چو جنانستی

19. او گر نه چنینستی چون نیزهٔ سلطان کی

20. بر رفته و برجسته بر بسته میانستی

21. بهرامشه مسعود آن شه که گه عشرت

22. ساقیش سپهرستی گر هیچ جوانستی

23. ور هیچ کرا کردی در درگه چون خلدش

24. هم رایت رایستی هم خانهٔ خانستی

25. چرخ ار چو ملک بودی شاگرد سنانش را

26. پریدن مرغانش تا حشر ستانستی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* توانگرا در رحمت به روی درویشان
* مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید
شعر کامل
سعدی
* چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان
* خط همی‌بیند و عارف قلم صنع خدا را
شعر کامل
سعدی
* از گشایش نبود بهره تهی مغزان را
* پسته پوچ محال است که خندان گردد
شعر کامل
صائب تبریزی