سنایی_دیوانقصیده و قطعه ها (فهرست)

شمارهٔ 88

1. کسی کز کار قلاشی برو بعضی عیان گردد

2. گمان او یقین گردد یقین او گمان گردد

3. نشانی باشد آنکس را در آن دیده که هر ساعت

4. نشان بی‌نشانی را نشان او نشان گردد

5. به گاه دیدن از دیدن به گاه گفتن از گفتن

6. چو کوران بی‌بصر گردد چو گنگان بی‌زبان گردد

7. نهان گردد ز هر وضعی که بود آمد چه بود او را

8. پس آنگه از نهان گشتن بر او وضعی عیان گردد

9. چنان گردد حقیقت او که وصف خلق نپذیرد

10. به پشت خاک هامون همچو پروین آسمان گردد

11. اگر معروف و مشکورست در راه دل و دیده

12. ز معروفی و مشکوری به مهجوری نهان گردد

13. اگر پابست سر گردد و گر دیده بصر گردد

14. سنایی وار در میدان همه ذاتش زبان گردد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* باز در این جوی روان گشت آب
* بر لب جو سبزه دمیدن گرفت
شعر کامل
مولوی
* صندل از بهر سر مردم بیدرد بود
* چوب دارست علاج سر دیوانه عشق
شعر کامل
صائب تبریزی
* چه با رنج باشی چه با تاج و تخت
* ببایدت بستن به فرجام رخت
شعر کامل
فردوسی