سنایی_دیوانقصیده و قطعه ها (فهرست)

شمارهٔ 94

1. گر سنایی دم زند آتش درین عالم زند

2. این جهان بی‌وفا چون ذره‌ای بر هم زند

3. آدمی شکل‌ست لیکن رسم آدم دور ازو

4. از هوای معرفت او لاف کی ز آدم زند

5. این جهان چون ذره‌ای در چشم او آید همی

6. او نبیند ذره‌ای و چشم را بر هم زند

7. کم زنی داند ز صد گونه نیارد کم زدن

8. مهر گردون بشکند گر زیر و بالا کم زند

9. گر ز درویشی نخواهد سیم و زر نبود عجب

10. دست در زلفین سیمین ساعدان محکم زند

11. بوی یوسف دارد اندر جیب و اسرارش نهان

12. هست دریای محبت موج چون قلزم زند

13. زر زند بی‌مهر سلطان بر مراد خویشتن

14. دار قلابان برد بر گنبد اعظم زند

15. عیسی مریم چو ناپیدا شد اندر کان کون

16. لاف چشم خویشتن از زادهٔ مریم زند

17. در سنایی و هم خاطر کی رسد زیرا که او

18. در نوردد عالم و آواز بر آدم زند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگرچه عارض جانان سرشک و روی من دارد
* یکی چون شاخ آذرگون یکی چون برگ نیلوفر
شعر کامل
امیر معزی
* کلید گنج سعادت قبول اهل دل است
* مباد آن که در این نکته شک و ریب کند
شعر کامل
حافظ
* باشد که خود به رحمت یاد آورند ما را
* ور نه کدام قاصد پیغام ما گذارد
شعر کامل
سعدی