سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 210

1. دلبر من که همه مهر جمالش دارند

2. هست چون آیت رحمت که بفالش دارند

3. این هما سایه که مرغان سپید ارواح

4. حوصله پر زسیه دانه خالش دارند

5. پادشاهی که زر سکه او مهر ومه است

6. نه اجیریست که خشنود بمالش دارند

7. جان فدا کرده و از شرم بضاعت خجلند

8. تنگ دستان که تمنای وصالش دارند

9. عاشقان گشته چو موسی همه دیدار طلب

10. کاشکی تاب تجلی جمالش دارند

11. خلق بی دیده همه چیز ببینند چو چشم

12. گر در آیینه دل نقش خیالش دارند

13. او بمعنی ملک و صورت انسان دارد

14. همچو ریحان که در اشکسته سفالش دارند

15. لیلی من که جهانی چو منش مجنونند

16. خسروان حسرت شیرین مقالش دارند

17. آل رخ بر سر یرلیغ چمن زآن زده اند

18. لاله وگل که مثال از رخ آلش دارند

19. سیف فرغانی در عشق اگرش حالی هست

20. اهل معنی خبر از صورت حالش دارند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* موش با جاروب در سوراخ نتوانست رفت
* خواجه با چندین علایق چون به حق واصل شود؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* شقایق بر سر هر کوه چون رخسار دلبر شد
* بنفشه بر لب هر جوی چون زلفین جانان شد
شعر کامل
امیر معزی
* شکایتی که ز زلف دراز اوست مرا
* به گفتن و به شنیدن نمی شود آخر
شعر کامل
صائب تبریزی