سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 329

1. ای ز عشقت مهر و مه سرگشته در گردون خویش

2. وی ببویت روز و شب آواره در هامون خویش

3. در هوای عشق تو چون ذره زآن گردان شدم

4. کآفتاب حسن تو می تابد از گردون خویش

5. در پس جلباب شب هر صبح روشن رو کنی

6. آفتاب تیره ار از ماه روزافزون خویش

7. از گریبان افق پیداست کز عشقت مدام

8. آسمان دامن کشان می گردد اندر خون خویش

9. یار صاحب حسن و ما در دست او چون آینه

10. چون ببیند آینه شاهد بود مفتون خویش

11. تند باشد شاهدی کآگه بود از حسن خود

12. صعب باشد عشق چون لیلی شود مجنون خویش

13. عاشقان را در درون شمع است و شاهد رو ولیک

14. چون توان کردن صفت از شاهد بیچون خویش

15. کفر باشد مرد را بیرون شدن از اندرون

16. گر هزاران شمع و شاهد بیند از بیرون خویش

17. نور گیرد دم بدم هر ذره از خورشید خود

18. فیض یابد بی گمان هر قطره از جیحون خویش

19. روی او کآفاق روشن زوست، هرشب می کند

20. چشم را خیره ز پرتوهای گوناگون خویش

21. چون غلام عشق گشتی و شد آزاد از دو کون

22. پس مبارک بنده یی در خدمت میمون خویش

23. عاشق رویش اگر موزون نباشد گو مباش

24. زآنکه ناموزون او بودن به از موزون خویش

25. مر ترا فرعون او بودن به از موسی خود

26. مر ترا هامان او بودن به از هارون خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بس که رفتند شهیدان غمت سوی عدم
* لاله ها غرقه به خون می دمد آن صحرا را
شعر کامل
جامی
* کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند
* نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
شعر کامل
سعدی
* دلا چندم بریزی خون ز دیده شرم دار آخر
* تو نیز ای دیده خوابی کن مراد دل بر آر آخر
شعر کامل
حافظ