سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 373

1. من تحفه از دل می کنم نزدیک جانان می برم

2. ور نیز گوید جان بده من بنده فرمان می برم

3. چون من گدای هیچ کس جز جان ندارم دست رس

4. معذورم ار پای ملخ نزد سلیمان می برم

5. من کار عشق دوست را آسان همی پنداشتم

6. بار گران برداشتم افتان و خیزان می برم

7. گر تیغ بر رویم زند رو برنگردانم ازو

8. با دوست عهدی کرده ام لابد بپایان می برم

9. هرشب بآواز سگان آیم بکوی دلستان

10. آری ببانگ بلبلان ره سوی بستان می برم

11. آن دوست پای خویشتن در دامن من می کند

12. هرگه که بهر فکر او سر در گریبان می برم

13. تا زد غمش چوگان خود بر اسب میدانی من

14. من گوی دولت هر زمان از پادشاهان می برم

15. در حضرت آن دلستان چون سیف فرغانی سخن

16. گوهر بسوی معدن و لولو بعمان می برم

17. چون سعدی از روی وفا می گویم ای کان صفا

18. من دوست می دارم جفا کز دست جانان می برم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا صبا شد دسته بند سنبل گلپوش او
* کار او جز عنبر افشانی و عطاری که دید
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* صبر برجور فلک کن تا برآیی رو سفید
* دانه چون درآسیا افتد تحمل بایدش
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع
* به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد
شعر کامل
حافظ