سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 434

1. همچون تو دلبری را از بی دلان بریدن

2. زاجزای جسم باشد پیوند جان بریدن

3. گیرم که جانم از تن پیوند خود ببرد

4. پیوند جان زجانان هرگز توان بریدن

5. قطع مدد همی کرد از زندگانی ما

6. دشمن که خواست مارا از دوستان بریدن

7. ازکوی او که برد آمد شد رهی را

8. سیر ستاره نتوان از آسمان بریدن

9. چیزی دهم بدشمن تا گوشتم نخاید

10. سگ را بنان توانند از استخوان بریدن

11. هر چند بر در او قدر سگی ندارم

12. چون سگ نمی توانم زین آستان بریدن

13. گر بر زبان براند جز ذکر دوست عاشق

14. همچون قلم بباید اورا زبان بریدن

15. با حسن دوری از وی مشکل بود که بلبل

16. در وقت گل نخواهد از بوستان بریدن

17. ای سیف دور بودن از دوست نیست ممکن

18. بلبل کجا تواند از گلستان بریدن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم
* به شرط آن که به دست رقیب نسپاری
شعر کامل
سعدی
* چهره ات گل در گریبان می کند آیینه را
* طره ات سنبل به دامان می کند آیینه را
شعر کامل
صائب تبریزی
* آن که از چشم تو افکند مرا بی تقصیر
* چشم دارم به همین درد گرفتار شود
شعر کامل
صائب تبریزی