سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 528

1. تویی که عارض رخسار دلستان داری

2. دلم بغمزه ربودی و قصد جان داری

3. تو بوستان جمالی و ناشکفته هنوز

4. هزار غنچه بر اطراف بوستان داری

5. بدین رخ چو مه و قامت چو سرو روان

6. ترا همی رسد ار سر بر آسمان داری

7. چو در کنار نیایی کجا توان دیدن

8. دقیقه یی که تو از لطف در میان داری

9. من ار ز پای درآیم ترا چه غم که چو من

10. هزار عاشق سرگشته در جهان داری

11. میان زمره خوبان مرا دلی گم گشت

12. توی ز جمله این دلبران که آن داری

13. ز دوستی تو کارم بکام دشمن شد

14. روا بود که چنین دوست را چنان داری

15. غمت بجان بخریدم خدات مزد دهاد

16. کز آن متاع نفیس اینچنین زیان داری

17. ز خاک درگه تو زآن مرا نصیبی نیست

18. که آب دیده خلقی بر آستان داری

19. مدام سبز بود گلشن محبت ما

20. اگر تو آب سخن اینچنین روان داری

21. تو آن مهی که ترا گفت سیف فرغانی

22. حدیث یا شکرست آن که در دهان داری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
* جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود
شعر کامل
حافظ
* برگ خرمایم که از من باد زن سازند خلق
* باد سردم در لب است و ریز ریز اجزای من
شعر کامل
خاقانی
* ما نقد عافیت به می ناب داده ایم
* خار و خس وجود به سیلاب داده ایم
شعر کامل
رهی معیری