سیف فرغانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 58

1. آنکوبتست زنده بجانش چه حاجتست

2. قوت از غم تو کرده بنانش چه حاجتست

3. عاشق بسان مرده بود،جان اوست دوست

4. چون دوست دست داد بجانش چه حاجتست

5. آن کو بدل حدیث تو تکرار می کند

6. از بهر ذکر تو بزبانش چه حاجتست

7. وآن کس که از جهانش تمنا وصال توست

8. چون یافت وصال تو بجهانش چه حاجتست

9. عاشق بهشت از پی روی تو می خوهد

10. چون دید روی تو بجنانش چه حاجتست

11. عاشق بمال دل ندهد بهر آنکه اوست

12. کان گهر بگوهر کانش چه حاجتست

13. او بر در تو از همه خلقست بی نیاز

14. آنرا که کس تویی بکسانش چه حاجتست

15. با او چو دست لطف بیاری بر آوری

16. زآن پس بیاری دگرانش چه حاجتست

17. از کشف و از عیان نتوان گفت نزد او

18. چون عین او تویی بعیانش چه حاجتست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
* به یاد دار محبان بادپیما را
شعر کامل
حافظ
* من قدم بیرون نمی‌یارم نهاد از کوی دوست
* دوستان معذور داریدم که پایم در گلست
شعر کامل
سعدی
* ز رنگ آمیزی باد خزانی
* چو شد برگ درختان زعفرانی
شعر کامل
وحشی بافقی