شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1073

1. به حمدالله که من امروز از بند بلا جستم

2. به دام عشق افتادم ز دست عقل وارستم

3. چنان حیران ساقیم که جام از می نمیدانم

4. چنان مستم که از مستی نمی دانم که من مستم

5. چو گشتم از فنا فانی چه می جوئی بقای من

6. چو من مستغرق اویم چه دانم نیست از هستم

7. اگر چه ذره ای بودم رسیدم تا به خورشیدی

8. اگرچه قطره ای بودم ولی با بحر پیوستم

9. مگر من شیشهٔ تقوی زدم بر سنگ قلاشی

10. که شد مشهور در عالم که توبه باز بشکستم

11. خراباتست و من سرمست و ساقی جام می بر دست

12. به جز ساقی سرمستان که می گیرد دگر دستم

13. ندیم بزم آن شاهم حریف نعمت اللهم

14. کناری کردم از عالم میان در خدمتش بستم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن شعله ایم کز نفس گرم سینه سوز
* گرمی به آفتاب جهانتاب داده ایم
شعر کامل
رهی معیری
* گر بدین پستهٔ خندان به چمن بنشینی
* غنچه از شاخ به صد آه و فغان برخیزد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* غلام همت دردی کشان یک رنگم
* نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند
شعر کامل
حافظ