شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1117

1. نظری می کنم و وجه خدا می بینم

2. روی آن دلبر بی روی و ریا می بینم

3. بر جمالش همگی صورت جان می نگرم

4. وز کمالش همه تن لطف و وفا می بینم

5. نه به خود می نگرم صنع خدا تا دانی

6. بلکه من صنع خدا را به خدا می بینم

7. ترک آن قامت و بالاش نگویم به بلا

8. گرچه از قامت و بالاش بلا می بینم

9. مردم دیدهٔ ما غرقه به خون نظرند

10. هر طرف می نگرم چشمهٔ لا می بینیم

11. صوفی صومعهٔ خلوت معنی شده ام

12. لاجرم صورت می صاف و صفا می بینم

13. جان سید شده آئینهٔ جانان به یقین

14. عشق داند ز کجا تا به کجا می بینم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن گل که هر دم در دست بادیست
* گو شرم بادش از عندلیبان
شعر کامل
حافظ
* به جد و جهد چو کاری نمی رود از پیش
* به کردگار رها کرده به مصالح خویش
شعر کامل
حافظ
* در جستجوی اهل دلی عمر ما گذشت
* جان در هوای گوهر نایاب داده ایم
شعر کامل
رهی معیری