شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1186

1. منم مجنون منم لیلی نمی گوئی چه می گویم

2. مگر گم کرده ام خود را که خود را باز می جویم

3. اگر نه ساقی مستم چرا جویای رندانم

4. وگر نه ذوق می دارم چرا میخانه می پویم

5. اگر گویم که نیکویم مکن عیبم که من اویم

6. چنان مستم که ازمستی نمی دانم چه می گویم

7. خیال غیر گر بینم که نقشی درنظر دارد

8. به آب دیدهٔ ساغر خیالش را فرو شویم

9. خراباتست وماسرمست وساقی جام می بر دست

10. بده ما را مگو زاهد که من ساقی نیکویم

11. امیر می فروشانم که رندانم غلامانند

12. مگر سلطان نشانم من که شاهانند انجویم

13. می و جامی اگر جوئی که باشی همدمش یکدم

14. بیا و نعمت الله جو در این دوران که من اویم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* فریاد مردمان همه از دست دشمنست
* فریاد سعدی از دل نامهربان دوست
شعر کامل
سعدی
* کسری و ترنج زر، پرویز و به زرین
* بر باد شده یکسر، با خاک شده یکسان
شعر کامل
خاقانی
* گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد
* دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد
شعر کامل
هاتف اصفهانی