شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1281

1. گر خدا خواهی جدا از خود مدان

2. از خدا می دان خدا از خود مدان

3. گر همه عالم به درویشی دهی

4. لطف می فرما عطا از خود مدان

5. فاعل مختار در عالم یکی است

6. در حقیقت فعل ما از خود مدان

7. ما به او محتاج و او از ما غنی

8. تو فقیری این غنا از خود مدان

9. از فنا و از بقا بگذر خوشی

10. این فنا و این بقا از خود مدان

11. درد او بخشد دوا هم او دهد

12. عارفا درد و دوا از خود مدان

13. در همه حالی که باشی ای عزیز

14. نعمت الله را جدا از خود مدان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همراه من مباش که غیرت برند خلق
* در دست مفلسی چو ببینند گوهری
شعر کامل
سعدی
* این قطرهٔ خون تا یافت از لعل لبش رنگی
* از شادی آن در پوست چون نار نمی‌گنجد
شعر کامل
عراقی
* به لشکرگاه دارم روی وبر سلطان فشانم جان
* گر آن دریاست وین خورشید من نیلوفرم باری
شعر کامل
خاقانی