غزل شمارهٔ 1385
1. خوش نقش خیالی است که بستیم به دیده
2. در دیدهٔ سرمست نظر کن که پدیده
3. مستانه دو بیتی ز سر ذوق بگفتم
4. خود خوشتر از این قول که گفته که شنیده
5. تا ظن نبری گفتهٔ من شعر فلان است
6. الهام الهی است که از غیب رسیده
7. میخانهٔ ما وقف و سبیل است به رندان
8. جام می ما بر همه میخانه گزیده
9. رندی که در این کوی مغان خوش به کمال است
10. از قصهٔ بیگانه و از خویش رهیده
11. جان در تن ما عشق نهاده به امانت
12. گر میطلبد هان بسپاریم به دیده
13. خوش باشد اگر عمر عزیز به سر آری
14. در بندگی سید و اخلاق حمیده
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده