شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 18

1. چشم ما شد به نور او بینا

2. نظری کن به نور او در ما

3. آب این چشمه می رود هر سو

4. لاجرم سو به سو بُود دریا

5. غرق بحریم و آب می‌جوئیم

6. ما طلبکار او و او با ما

7. دردمندیم و دلخوشیم از آن

8. درد عشق است و جان بود دردا

9. ما خیالیم و در حقیقت او

10. هو معنا و فانظروا معنا

11. نور معنی نموده در صورت

12. گنج اسما نهاده در اشیا

13. نعمت الله از او شده موجود

14. نور او هم به او بود پیدا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نوبهاران که دمد شاخ گُلی از گِل من
* غنچه هایش بود آغشته به خونِ دل من
شعر کامل
جامی
* از چرخ به هر گونه همی‌دار امید
* وز گردش روزگار می‌لرز چو بید
شعر کامل
حافظ
* می نماید تلخی بادام آخر خویش را
* گرچه شیرین کار او را در شکر پنهان کند
شعر کامل
صائب تبریزی