شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 484

1. بحر ما دریای بی پایان بود

2. آب ما از چشمهٔ حیوان بود

3. چشم عالم روشن است از نور او

4. روشنی چشم مردم آن بود

5. باطنست او وز همه ظاهر تو راست

6. این چنین پیدا چنان پنهان بود

7. خوش حبابی پر کن از آب حیات

8. هر دو را می بین که او یکسان بود

9. نعمت الله مست و جام می به دست

10. سید ما میر سرمستان بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* الا گر جفا کردی اندیشه کن
* وفا پیش گیر و کرم پیشه کن
شعر کامل
سعدی
* گر دست دهد دامن آن سرو روانم
* آزاد شود دل ز غم هر دو جهانم
شعر کامل
فروغی بسطامی
* گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم
* ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد
شعر کامل
سعدی