شاه نعمت‌الله ولی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 843

1. در ره او راهرو پای چه باشد به سر

2. چشم گشا و ببین سر پدر با پسر

3. آیهٔ شمس و قمر گر تو بخوانی تمام

4. با تو بگویم توئی فتنهٔ دور قمر

5. جام حبابی بگیر آب حیاتی بنوش

6. صورت ما را بدان معنی ما را نگر

7. هر چه تو داری از آن چشم گشا و ببین

8. زان که به نزدیک ما آنی و چیزی دگر

9. ذوق حریفان ما عقل نداند که چیست

10. عشق بگوید به تو عقل ندارد خبر

11. ذات یکی و صفات بی عد و بی شمار

12. عین یکی در هزار می نگر و می شمر

13. تخت ولایت تمام یافتم از جد خود

14. داد به من سیدم خلعت تاج و کمر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا صبا شد دسته بند سنبل گلپوش او
* کار او جز عنبر افشانی و عطاری که دید
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* احوال پریشانی من موی به مو بین
* کان سنبل شوریده کند پیش تو تقریر
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
* نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد
شعر کامل
حافظ