شیخ محمود شبستریگلشن راز (فهرست)

شمارهٔ 48 - جواب

1. قدیم و محدث از هم خود جدا نیست

2. که از هستی است باقی دائما نیست

3. همه آن است و این مانند عنقاست

4. جز ازحق جمله اسم بی‌مسماست

5. عدم موجود گردد این محال است

6. وجود از روی هستی لایزال است

7. نه آن این گردد و نه این شود آن

8. همه اشکال گردد بر تو آسان

9. جهان خود جمله امر اعتباری است

10. چو آن یک نقطه که اندر دور ساری است

11. برو یک نقطهٔ آتش بگردان

12. که بینی دایره از سرعت آن

13. یکی گر در شمار آید به ناچار

14. نگردد واحد از اعداد بسیار

15. حدیث «ما سوی الله» را رها کن

16. به عقل خویش این را زان جدا کن

17. چه شک داری در آن کین چون خیال است

18. که با وحدت دویی عین محال است

19. عدم مانند هستی بود یکتا

20. همه کثرت ز نسبت گشت پیدا

21. ظهور اختلاف و کثرت شان

22. شده پیدا ز بوقلمون امکان

23. وجود هر یکی چون بود واحد

24. به وحدانیت حق گشت شاهد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا
* که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
شعر کامل
سعدی
* گفتم بروی روشن تو روی برنهم
* گفتا که آب گل ببرد رنگ زعفران
شعر کامل
فرخی سیستانی
* پیاز آمد آن بی هنر جمله پوست
* که پنداشت چون پسته مغزی در اوست
شعر کامل
سعدی