وحشی بافقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 243

1. در مانده‌ام به درد دل بی علاج خویش

2. و ز بد مزاجی دل کودک مزاج خویش

3. مهر خزانه یافت دل و جان و هر چه بود

4. جوید هنوز ازین ده ویران خراج خویش

5. جان را مگر به مشعلهٔ دل برون برم

6. زین روزهای تیره و شبهای داج خویش

7. فرهاد را که بگذرد از سر چه نسبت است

8. با آنکه مشکل است بر او ترک تاج خویش

9. عذب فرات گو دگری خور که ما خوشیم

10. با آب شور دیده و تلخ اجاج خویش

11. ای صاحب متاع صباحت تلطفی

12. کاورده عاجزی به درت احتیاج خویش

13. وحشی رواج نیست سخن را ، زبان به بند

14. تا چند دعوی از سخن بی رواج خویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گلی که از عرق شرم دیده بان دارد
* خط امان ز شبیخون بلبلان دارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* از خویش برون آی که پیراهن بادام
* از پوست چو زد خیمه برون، پرده قندست
شعر کامل
صائب تبریزی
* دور کن بوی ریا از خود که تا آزاده‌وار
* مسجد و میخانه را محرم شوی چون بوریا
شعر کامل
سنایی