ظهیر فاریابی_دیوانقطعه ها (فهرست)

شمارهٔ 38

1. خدیو عرصه ملک و پناه دولت و دین

2. که عقل محض سلیمان ثانیت خواند

3. تویی که پنجه زور آزمای کین توزت

4. به قهر جرم زمین را ز جا بجنباند

5. سنان رمح تو بالا نشین شده چه عجب

6. که خویش را به صف صدر خصم بنشاند

7. جهان پناها داعی دولت تو ظهیر

8. که در حمایت این آستانه می ماند

9. دو سال شد که درین ورطه اوفتان خیزان

10. به خیره بارگی روزگار می راند

11. نبود بر سر رفتن ز جایگه چون قطب

12. ور آسیابش بر سر فلک بگرداند

13. بلی زمانه ناساز و دهر پر شر و شور

14. ز بس که حال دلم خیره می بشوراند

15. به جان رسیدم و اینم بتر که نیست کسی

16. که یک دمم ز بد روزگار برهاند

17. بر آن نهاد دلم کام خویشتن کاکنون

18. عنان عزم همی از تو در تو پیچاند

19. کند ملازمت خدمت هنر جویت

20. مگر که هم ز هنر داد خویشتن بستاند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرا در مجلس خوبان سماع انس کی باشد
* که چون سروی برقص آید مرا از رقص وا دارد
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* از آبگینه حوصلۀ ما تُنُک تر است
* صبر از دلی طلب که درو منزلِ تو نیست
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* اندرین شهر دلم بستهٔ گندم گونیست
* ورنه صد شهر چنین را به جوی نفروشم
شعر کامل
اوحدی