اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1150

1. میخواست شب که داغ نهد دلستان من

2. میساخت او فتیله و میسوخت جان من

3. گو استخوان من سگ کویت مخور که هست

4. پیکان زهر دار تو در استخوان من

5. خواهم زبان خویش برون آرم از دهان

6. تا نشنود حدیث تو کس از زبان من

7. بی پرتوی ز آتش دل در هوای تو

8. هرگز برون نشد نفسی از دهان من

9. تا جیب جان من نشود همچو غنچه چاک

10. ظاهر شود داغ نهان من

11. گر زین دل کباب حریفان نه آگهند

12. بویی نمی برند ز آه و فغان من

13. تا جان نسوخت شعله آهم نشد بلند

14. بی آتشی چراغ که افروخت جان من

15. اهلی به ناتوانی من گر نکرد رحم

16. گو رحم کن بحال دل ناتوان من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر که با منطق خواجو کند اظهار سخن
* در به دریا برد و زیره به کرمان آرد
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* ضرورتست که عهد وفا به سر برمت
* و گر جفا به سر آید هزار چندینم
شعر کامل
سعدی
* شود کوه آهن چو دریای آب
* اگر بشنود نام افرسیاب
شعر کامل
فردوسی