اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 375

1. دید چشمم پای او بر خاک و خاک ره نگشت

2. خاک در چشمم چرا خاک ره آن مه نگشت

3. تا ندادم جان، طبیب دل نیامد بر سرم

4. کس طبیب دردمندان حسبه لله نگشت

5. من نه آن مردم که کس از حال خود آگه کنم

6. مردم از درد و کسی بر درد من آگه نگشت

7. وه که آن سنگین دل کافر نهاد از خشم و ناز

8. صد رهم کشت و پشیمان از جفا یک ره نگشت

9. شاه حسن آنکس بود کورا بود حسن و وفا

10. یوسف از خوبی بملک حسن شاهنشه نگشت

11. سبزه آن خط به اهلی چشمه حیوان نمود

12. هرکه خضرش رهنمای راه شد گمره نگشت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اندرین شهر دلم بستهٔ گندم گونیست
* ورنه صد شهر چنین را به جوی نفروشم
شعر کامل
اوحدی
* رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
* قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شعر کامل
حافظ
* شعر و عرش و شرع از هم خاستند
* تا دو عالم زین سه حرف آراستند
شعر کامل
عطار