اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 467

1. کجا با آن طبیب جان حریفان حال من گویند

2. که گر باشد مجال او حدیث خویشتن گویند

3. نسوزد دل بدرد کس مگر اورا که دردی هست

4. مرا جان سوزد از جایی سخن از کوهکن گویند

5. کجا سرو آن زبان دارد که گوید چون قد یارم

6. مگر آن بی زبان را مردم از بالا سخن گویند

7. برآید خشک لب چون من دهان غنچه گر با او

8. حدیث آتش انگیز تو ای شیرین دهن گویند

9. فغان بلبلان اهلی نه بیوجهی بود گویا

10. که شرح داغ من گلها بمرغان چمن گویند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران
* به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
شعر کامل
مولوی
* ز حسرت لب شیرین هنوز می‌بینم
* که لاله می‌دمد از خون دیده فرهاد
شعر کامل
حافظ
* از رهگذر خاک سر کوی شما بود
* هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
شعر کامل
حافظ