اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 547

1. چشم زناز یوسفش سوی پدر نمی فتد

2. ناز ببین که بر پدر چشم پسر نمی فتد

3. منتظرم ولی تو کی چشم بچشم من کنی

4. کاین دو ستاره را بهم هیچ نظر نمی فتد

5. چون تو ز در درآمدی باش که جان فدا کنم

6. زانکه بجان ازین به ام کار دگر نمی فتد

7. از کف ساقیی چو تو باده مستی این چنین

8. سنگ بود نه آدمی هرکه بسر نمی فتد

9. دام فسون نهاده ام در ره آرزو ولی

10. صید مراد را بمن هیچ گذر نمی فتد

11. همدم اهل راز شو بند قبای ناز را

12. باز گشا که از میان راز بدر نمی فتد

13. اهلی اگر برافکند خانه عمر سیل غم

14. چون تو بعشق زنده یی نام تو بر نمی فتد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بید مجنون در تمام عمر سر بالا نکرد
* حاصل بی حاصلی نبود به جز شرمندگی
شعر کامل
صائب تبریزی
* کدام باد بهاری وزید در آفاق
* که باز در عقبش نکبتی خزانی نیست؟
شعر کامل
سعدی
* معلم، غالبا، امروز درس عشق می‌گوید
* که در فریاد می‌بینیم طفلان را به مکتب‌ها
شعر کامل
هلالی جغتایی