اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 605

1. خون شد جگر از خنده که آن رشک ملک دز

2. تا چند توان بر جگر ریش نمک زد

3. چند از دل آلوده صفا خرج توان کرد

4. آخر مس قلبم همه عالم به محک زد

5. دود دل من دامنت ای ماه بگیراد

6. هر چند که از جور تو آتش بفلک زد

7. در عشق مجو وصل که از هجر بسوزی

8. هر کس که دوشش خواست درین نرد دو یک زد

9. اهلی سفر از خانقهت هست مبارک

10. چون پیر مغان نعره الله معک زد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
* می ده که عمر در سر سودای خام رفت
شعر کامل
حافظ
* سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
* حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
شعر کامل
سعدی
* ز کینه دور بود سینه ای که من دارم
* غبار نیست بر آیینه ای که من دارم
شعر کامل
رهی معیری