اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 722

1. نصیب ما ز ازل درد و داغ و هجران شد

2. نصیبه ازل است این ملول نتوان شد

3. شکستگان محبت ره عدم رفتند

4. دل شکسته ماهم یکی از ایشان شد

5. چو غنچه جامه جانم درید و دلشادم

6. که دست خاری ایامم از گریبان شد

7. کجاست ساقی مجلس که در خمار ستم

8. دلم ز تشنه لبی سیر از آب حیوان شد

9. بجان خیال رخت خانه ساخت وه چه کنم

10. که ذره یی چو مرا آفتاب مهمان شد

11. محبتی که مرا غایبانه بود به تو

12. کنون که با تو نشستم هزار چندان شد

13. دلیکه زنده چو شمع از چراغ وصلت گشت

14. ز پای تا بسر از فرق تا قدم جان شد

15. ز بخت تیره خود مشکلی که اهلی داشت

16. بنور دولت آن آفتاب آسان شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز
* زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست
شعر کامل
حافظ
* کار من اینست که کاریم نیست
* عاشقم از عشق تو عاریم نیست
شعر کامل
مولوی
* اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
* درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد
شعر کامل
حافظ