اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 788

1. خیال آن لب می جان ناتوان سوزد

2. عجب میی که بلب نارسیده جان سوزد

3. تو آفتابی و عمریست کز نظر دوری

4. هنوز مهر توام مغز استخوان سوزد

5. اگر زمین و زمان سوزد آتش دوزخ

6. شرار آتش هجر تو بیش از آن سوزد

7. بسوخت هجر پسر جان پیر کنعان لیک

8. نه آنچنانکه مرا هجرت ای جوان سوزد

9. لب تو آتش مهری که در دلم افکند

10. چو شمع اگر بزبان آورم زبان سوزد

11. زهر کناره چو شمعت هزار عاشق هست

12. ولیک حسن تو پروانه از میان سوزد

13. از آن دهان بکنایت سخن کند اهلی

14. که گر صریح کند جان عاشقان سوزد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان؟
* حیف باشد اینقدر کوتاه بین باد کسی!
شعر کامل
صائب تبریزی
* با صد هزار جلوه برون آمدی که من
* با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* گر عود نه صندل سپید است
* با سرخ گل تو سرخ بید است
شعر کامل
نظامی