اهلی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 877

1. مرو از دیده چو برق و بمن زار ببخش

2. بارها سوخته یی خرمنم انبار ببخش

3. شرف صحبت گل محو کند زشتی خار

4. نیکی خود نگر و جرم من خوار ببخش

5. کرد دل میل تو و دیده بود اشک افشان

6. هرچه دل کرد بدین دیده خونبار ببخش

7. گر سر نامه گشایی بودش باد بهار

8. بگشا سنبل و صد نافه تاتار ببخش

9. حاجتم از شکرستان لبت حاصل کن

10. نیست خود حاجت گفتن که چه مقدار ببخش

11. عاقبت جان نبرد هرکه غم عشق گزید

12. ای اجل بگذر و مارا بغم یار ببخش

13. گر چو شمع سحرت باد دهد مژده دوست

14. حاصل زندگی خویش بیک بار ببخش

15. چون بمیخانه رسی از سر و دستار مگو

16. بلکه در پای قدح نه سرو دستار ببخش

17. گر نبخشی بنکویان بد اهلی ساقی

18. به پشیمانی رندان گنهکار ببخش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عمر بگذشت و شب تاریک هجر آخر نشد
* یا شبم کوتاه می‌بایست، یا عمرم دراز
شعر کامل
هلالی جغتایی
* کس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستی
* حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
شعر کامل
حافظ
* درودی چو نور دل پارسایان
* بدان شمع خلوتگه پارسایی
شعر کامل
حافظ