امیر معزی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 12

1. امروز بت من سر پیکار ندارد

2. جز دوستی و عذر و لَطَف‌ کار ندارد

3. بشکفت رخم چون‌ گل بی‌خار ز شادی

4. زیرا که ‌گل صحبت او خار ندارد

5. با گریه شد این چرخ ‌گهربار که آن بت

6. بی‌خنده همی لعل شکربار ندارد

7. زلفش همه مشک است و چنان مشک دلاویز

8. کم جوی ز عطار که عطار ندارد

9. بِربود دلم زلفش و بیم است‌ که آن زلف

10. زنهار خورد با من و زنهار ندارد

11. در شهر دلی نیست وگر هست‌ کدام است

12. کاو در شکن زلف گرفتار ندارد

13. ماهی است‌ که مشک تبت و لالهٔ خود روی

14. با زلف و رخش قیمت و مقدار ندارد

15. چون غمز‌ه کند نرگس او هیج مُشَعبد

16. با نرگس او رونق بازار ندارد

17. من بنده ی آن ماه‌ که در جان و دل خویش

18. جز بندگی شاه جهاندار ندارد

19. سلطان جهانگیر ملکشاه جوان‌بخت

20. شاهی که به شاهی و هنر یار ندارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
* تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را
شعر کامل
سعدی
* اگر دل توان داشتن شادمان
* به شادی چرا نگذرانی زمان
شعر کامل
فردوسی
* آدمیت حسن گندم گون پسندیدن بود
* هر که باشد این مذاقش در حساب آدمی است
شعر کامل
صائب تبریزی