امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 102

1. باشد آن روزی که بینم غمگسار خویش را

2. شادمان یابم دل امیدوار خویش را

3. شد دو چشمم ز انتظارش چار در راه امید

4. چار جانب وقف کردم هر چهار خویش را

5. شاید ار بر خاک خسپم همچو گل پر خون کنار

6. کز چنان سروی تهی کردم کنار خویش را

7. خاک می بیزم به دامان، چون کنم گم کرده ام

8. در میان خاک در آبدار خویش را

9. مست گشتی چون ترا پیمانه پر داده ست دوست

10. خیز و بستان ساغر و بشکن خمار خویش را

11. می نپرسد، گر غباری دارد آن خاکی ز من

12. تا به آب دیده بنشانم غبار خویش را

13. دل که از جعد تو بدخو شد نمی گیرد قرار

14. ساعتی بفرست جعد همچو مار خویش را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* درودی چو نور دل پارسایان
* بدان شمع خلوتگه پارسایی
شعر کامل
حافظ
* خضر دارد داغها بر دل ز استغنای من
* روی آب زندگی را برزمین مالیده ام
شعر کامل
صائب تبریزی
* نگفتمت به خرابات طرفه مستانند
* که عقل را هدف تیر ترهات کنند
شعر کامل
مولوی