امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1031

1. عشاق هر شب از تو به خوناب خفته اند

2. چون شمع صبح مرده و بی تاب خفته اند

3. خفتند هر کسی ز پی خواب دیدنت

4. بیداری کسان که پی خواب خفته اند

5. آخر نصیحتی بکن آن هر دو چشم را

6. مستند در میانه محراب خفته اند

7. صد خون بکرده اند رقیبان کافرت

8. آگه نبیند ز آه جگر تاب خفته اند

9. می ده به خاک جرعه ایشان که نزد تو

10. بر دست کرده جام می ناب خفته اند

11. از ما چه آگهیست کسان را که تا به روز

12. بی التفاوت در شب مهتاب خفته اند

13. یک شب برون خرام، نظر کن به کوی خویش

14. تا چند خون گرفته به هر باب خفته اند

15. در آرزوی خاره رخساره تواند

16. شاهنشهان که بر سر سنجاب خفته اند

17. خسرو، ز خفتگان درش خاستن مجوی

18. کایشان ز زخم ناوک پرتاب خفته اند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کسی با شوق روحانی نخواهد ذوق جسمانی
* برای گلبن وصلش رها کن من و سلوی را
شعر کامل
عطار
* بده یک جام ای پیر خرابات
* مگو فردا که فی التأخیر آفات
شعر کامل
مولوی
* نه چمن شکوفه‌ای رست چو روی دلستانت
* نه صبا صنوبری یافت چو قامت بلندت
شعر کامل
سعدی