امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1064

1. به ره جولان که دی سلطان من زد

2. سنان در سینه ویران من زد

3. خوشم کاندر پیش می رفتم، اسپش

4. لگد بر جان بی سامان من زد

5. نکردم ایستادی، گریه، هر چند

6. دوید و دست در دامان من زد

7. چه گریه است این که دل رست و جگر نیز

8. به هر خاکی که این باران من زد

9. چراغ وصل من نفروخت، هر چند

10. که عشق آتش به خان و مان من زد

11. دلم ویران شد و دزد خیالش

12. درین ویرانه راه جان من زد

13. غلام اوست خسرو، گر کشد زار

14. نباید طعنه بر سلطان من زد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد
* که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
شعر کامل
حافظ
* خیال روی تو بیخ امید بنشاندست
* بلای عشق تو بنیاد صبر برکند است
شعر کامل
سعدی
* سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی
* به عمل کار برآید به سخندانی نیست
شعر کامل
سعدی