امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 113

1. می ریزد ازتری ز تو، ای جان فزای آب

2. ما تشنه ایم تشنه خود را نمای آب

3. خاک در تو بر سر و چشم پر آب ماست

4. پیوسته گر چه خاک شود زیر پای آب

5. آب حیاتی و نشوی آشنای من

6. تا چشمهای من نشود آشنای آب

7. چون در کنار آب خرامی، خیال تو

8. گویی که هست مردمک چشمهای آب

9. ای چشمه زلال، مرو کز برای تو

10. مردم چنانکه مردم آبی برای آب

11. می نالم و برای تو می ریزم آب چشم

12. این ناله من است بگو یا صدای آب

13. آب روان کجا رسد اندر سرشک من

14. خواهی بپرس ز آب روان ماجرای آب

15. زین پیشتر به دیده من جای آب بود

16. اکنون ببین که هست همه خون به جای آب

17. از آب چشم بنده بگردد، اگر چه هست

18. سنگین دل تو سخت تر از آسیای آب

19. بگداختم چو آب و بسودی مرا به دل

20. کس دل چنین به سنگ نساید به جای آب

21. اکنون که آب چشم بلا گشت مر مرا

22. چشم مرا که باز خرد از بلای آب

23. خسرو ازین سپس نگذارد عنان تو

24. گو برق بار آتش و گو ابر زای آب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نشسته‌ام به سر راه آرزو عمری
* که ابروی تو نشاند به زیر شمشیرم
شعر کامل
فروغی بسطامی
* خدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گو
* که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمی‌گیرد
شعر کامل
حافظ
* ساقیا دیوانه‌ای چون من کجا دربر کشد
* دختر رز را که نقد عقل کابین کرده‌اند
شعر کامل
حافظ