امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1963

1. مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلمانی

2. ازین دیوانه بدمستی و بدخویی و نادانی

3. به طره آشنا بندی، به خنده پارسا بینی

4. به غمزه ناخدا ترسی، به کشتن نامسلمانی

5. به ابرو فتنه انگیزی، به نرگس عالم آشوبی

6. به بالا آفت آبادی، به کاکل کافرستانی

7. مکن چندین گله، ای دل، مگو بد خوبرویان را

8. کزان کافر دلانت حاضرست اینجا مسلمانی

9. مرا افسوس می آید که تیرت می خورد دشمن

10. من آخر دوستم، جانا، دلم خوش کن به پیکانی

11. دعای بد نخواهم کرد، لیکن این قدر گویم

12. که یارب، مبتلا گردی چو من روزی به هجرانی

13. مرا کشت این صبا هر دم که یادم می دهد امشب

14. که وقتی میهمانی داشتم اندر گلستانی

15. من از بیدار بودن وه که دیوانه شدم، باری

16. خدایا، این شب هجران ندارد هیچ پایانی

17. طبیبا، بهر جان ناتوانم غم مخور چندین

18. رها کن جان دهم، زیرا نمی ارزم به درمانی

19. کنون یاد شراب و شاهد و مستی و قلاشی

20. گذشته ست آن که خسرو را سری بودی و سامانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خطی دارد زمشک ناب ‌گرد ارغوان پیدا
* دلی دارد چو سنگ سخت زیر پرنیان‌ پنهان
شعر کامل
امیر معزی
* می نماید تلخی بادام آخر خویش را
* گرچه شیرین کار او را در شکر پنهان کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* قصّۀ سوز دل پروانه را از شمع پرس
* شرح آن آتش نداند جز زبانی سوخته
شعر کامل
جامی