امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1965

1. لعل است چنان با لب یا هست ز جان چیزی!

2. روییست ترا با مه یا خود به از آن چیزی!

3. بنشین که نمی خیزد یک سرو به بالایت

4. خود پیش تو کی خیزد از سرو روان چیزی؟

5. من جامه درم از تو، تو غم نخوری از من

6. آری نشود مه را از ضعف کتان چیزی

7. خنده زنی، ار خواهم قندی ز دهان تو

8. یعنی که ازین گفتن ناید به دهان چیزی

9. بوسی طلبم گویی لب می ندهد راهم

10. گر بوسه نخواهی داد، از بنده ستان چیزی

11. وصلم تو نمی خواهی زانم به زیان داری

12. از عشوه بکش ما را گر هست چنان چیزی

13. خوابم به فسونی بس ور جادوییت باید

14. اینک غزل خسرو برگیر و بخوان چیزی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یا نمی باید ز آزادی زدن چون سرو لاف
* یا گره از بی بری در دل نمی باید گرفت
شعر کامل
صائب تبریزی
* تواضع سر رفعت افرازدت
* تکبر به خاک اندر اندازدت
شعر کامل
سعدی
* با کهنسالان مکن ای نوجوان کاوش که هست
* آتشی پوشیده در مغز چنار سالدار
شعر کامل
صائب تبریزی