امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1994

1. خیالی کرده ام وین از خیال خود نمی دانی

2. ز ابرو پرس اگر جور هلال خود نمی دانی

3. نهادی سنبله بر مشتری و می کشی خلقی

4. منت آگه کنم گر تو وبال خود نمی دانی

5. ز جولان سمندت دور بادا چشم بد گرچه

6. صف موران مسکین پایمال خود نمی دانی

7. مه دو هفته می خوانی رخ خود را و من چون مه

8. همی کاهم که در خوبی کمال خود نمی دانی

9. مگو ای شاخ خلق از دیدنم بهر چه می میرند

10. تو یعنی از بلای زلف و خال خود نمی دانی

11. دمی با مردم دیده نشستی پس دم دیگر

12. اگر زین هم نشینی بد ملال خود نمی دانی

13. بخواهد رفت ناگه جان . . . خود درین خسرو

14. که حالی در چنین نظاره حال خود نمی دانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر توشه‌مان نیکنامی بود
* روانها بران سر گرامی بود
شعر کامل
فردوسی
* می نماید تلخی بادام آخر خویش را
* گرچه شیرین کار او را در شکر پنهان کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* پروانه بر آتش زند از بهرتو خود را
* ای شمع تو هم حرمت پروانه نگه دار
شعر کامل
وحشی بافقی