امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 305

1. آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست

2. دلها اسیر سلسله مشکبار اوست

3. اندیشه نیست گر طلب جان کند زمن

4. اندیشه من از دل نااستوار اوست

5. بادا بقای زلف و رخ و قامت و لبش

6. یک جان من که سوخته هر چهار اوست

7. آن ناخدای ترس، همه روز مست ناز

8. دیوانه چو من همه شب در خمار اوست

9. گر دل برد ز دست ببر گو که حق اوست

10. ور جان کند شکار بکن گو که کار اوست

11. دل شد ز دست و سوز دلم ماند، هم خوشم

12. کاین داغ در درونه من یادگار اوست

13. خونم که آب می کنی، ای دیده، رنج نیست

14. لیکن میا ز دیده که آنجا گذار اوست

15. ما را ز آرزوی لبت جان به لب رسید

16. ای بخت، آنکه همچو تویی در کنار اوست

17. خسرو، گرت خیال پرستش امان دهد

18. زنهارش استوار نداری که یار اوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صندل از بهر سر مردم بیدرد بود
* چوب دارست علاج سر دیوانه عشق
شعر کامل
صائب تبریزی
* خمار آلوده ام، سود و زیان خود نمی دانم
* به یک پیمانه سودا می کنم دنیی و عقبی را
شعر کامل
صائب تبریزی
* ما ازین هستی ده روزه به جان آمده ایم
* وای بر خضر که زندانی عمر ابدست
شعر کامل
صائب تبریزی